Wednesday, January 11, 2023

مفاهیم و تعریف

مفاهیم و تعریف

بندیکت اندرسون

ترجمه مهراب سرجوئی

قبل از پرداختن به سؤالات مطرح شده در بالا، توصیه می شود که مفهوم ملت را به اختصار بررسی کنیم و یک تعریف کاربردی ارائه دهیم. نظریه پردازان ناسیونالیسم اغلب با این سه پارادوکس اگر نگوییم عصبانی، ولی گیج شده اند:(۱) مدرنیته عینی ملت ها از نگاه مورخ در مقابل قدمت ذهن ملت ها در نگاه ناسیونالیست ها. (۲) رسمیت جهانی ملیت به عنوان یک مفهوم اجتماعی-فرهنگی- در دنیای مدرن هر کس می تواند، و باید یک ملیت داشته باشد، و خواهد داشت، همانطور که او دارای جنسیت است، در مقابل ویژگی جبران ناپذیر تجلی عینی آن، به گونه ای که طبق تعریف، ملیت یونانی منحصر به فرد است.(۳) قدرت سیاسی ناسیونالیسم در مقابل فقر فلسفی و حتی عدم انسجام آن. به عبارت دیگر، برخلاف اکثر ایسم‌های دیگر، ناسیونالیسم هرگز متفکران بزرگ خود را مثل هابز، توکویل. مارکس ها یا وبرز  تولید نکرده است. این پوچی در میان جهان‌وطنان و روشنفکران چندزبانه، موجب بردباری خاصی می‌شود. مانند گرترود استاین در مواجهه با اوکلند، می توان به سرعت به این نتیجه رسید که در آنجا هیچ آنجایی وجود ندارد. مشخص است که حتی یک دانشجوی دلسوز ناسیونالیسم مانند تام نایرن می تواند بنویسد: ناسیونالیسم آسیب شناسی توسعه تاریخ  مدرن است، با همان ابهام اساسی که به آن پیوسته است، ظرفیت داخلی مشابه برای نزول به زوال عقل، مانند روان رنجوری در فرد اجتناب ناپذیر است، که ریشه در معضلات درماندگی بر اکثر نقاط جهان  دارد و عمدتاً غیر قابل درمان است.

بخشی از دشواری این است که فرد به طور ناخودآگاه تمایل دارد که وجود ناسیونالیسم را با «ان» بزرگ (و نه مانند سن با  حرف بزرگ فرض کند و سپس آن را به عنوان یک ایدئولوژی طبقه بندی کند. (توجه داشته باشید که اگر همه سنی داشته باشند، سن صرفاً یک بیان تحلیلی است.) فکر می‌کنم اگر کسی با ناسیونالیسم به گونه‌ای رفتار کند که گویی آن متعلق به خویشاوندی و مذهب است تا لیبرالیسم یا فاشیسم، کار را آسان‌تر می‌کند.

بنابراین، با روحیات مردم‌شناختی، تعریف زیر را برای ملت پیشنهاد می‌کنم: این یک جامعه سیاسی تصوری است - و هم ذاتاً محدود و هم مستقل تصور می شود. ملت تصور می شود زیرا اعضای حتی کوچکترین ملت هرگز اکثر اعضای خود را نمی شناسند، آنها را ملاقات نمی کنند یا حتی در مورد آنها نمی شنوند، با این حال در ذهن هر یک از آنها تصویری از ارتباط با آنها وجود دارد. گلنر با شدت قاطعانه به نکته قابل مقایسه ای اشاره می کند زمانی که او حکم می کند ناسیونالیسم بیداری ملت ها برای خودآگاهی نیست: ملت ها را در جایی که وجود ندارند ابداع می کند. اما اشکالی که در این فرمول ‌بندی وجود دارد این است که گلنر آنقدر مشتاق است که نشان دهد ناسیونالیسم در زیر کذب خودنمایی می کند که او ابتکار را به جعل و ابطال ، نه تصویرسازی و خلقت، شبیه‌سازی می‌کند. به این ترتیب، او اشاره می کند که جوامع واقعی وجود دارند که می تواند به نحو مطلوبی در کنار ملت ها قرار گیرد. در واقع، همه جوامع بزرگتر از دهکده های اولیه با تماس روبرو (حتی شاید اینها هم تصوری ) تصور هستند. جوامع را نه با  دروغ یا اصالتشان، بلکه با سبکی که در آن تصور می‌شوند، باید متمایز کرد.  روستاییان جاوه همیشه می‌دانستند که با افرادی وصل هستند که هرگز انها ندیده‌اند، اما زمانی این پیوندها منحصرا  قابل کشش  نامحدود خویشاوندی و موکل تصور می‌شدند. تا همین اواخر، زبان جاوه کلمه ای به معنای جامعه انتزاعی نداشت. ما امروز ممکن است اشراف رژیم باستان فرانسوی را به عنوان یک طبقه در نظر بگیریم، اما مطمئناً تا خیلی دیر وقت به این شکل تصور می شد. کنت دی ایکس کیست؟ پاسخ معمولی این خواهد بود، عضوی از اشراف نیست، بلکه ارباب  ایکس است، عموی بارون دی یا یکی از مشتریان دوک وای است.

ملت محدود تصور می شود، زیرا حتی بزرگترین آنها، که شاید یک میلیارد انسان زنده را در بر می گیرد، محدود است، مرزها هر چند فنری باشند، فراتر از آنها ملت های دیگری قرار دارند. هیچ ملتی خود را  همخوانی با تمام بشر تصور نمی کند. اکثر ناسیونالیست های مسیحایی رویای روزی را در سر نمی پرورانند که همه اعضای نژاد بشر به ملت شان  بپیوندند، به شیوه ای که ممکن بود، در دوره های خاصی، مثلاً  مسیحیان در رویای یک سیاره کاملاً مسیحی باشند.

ملت مستقل تصور می شود زیرا این مفهوم در عصری متولد شد که در آن روشنگری و انقلاب مشروعیت نظم الوهیت و قلمرو سلسله مراتب سلطنتی را از بین می برد. با رسیدن به بلوغ در مرحله ای از تاریخ بشریت که حتی عابدترین پیروان هر دین جهانی در مواجهه با کثرت گرایی زنده این گونه ادیان، و تفاوت بین ادعاهای هستی شناسی هر دین و گستردگی سرزمینی، اجتناب ناپذیر بودند، ملت ها آرزوی آزادی را دارند وحتی اگر مستقیماً تحت خدا چنین امکانی باشد. اندازه گیری و نشان این آزادی  یک کشوز مستقل است.

در نهایت، ملت به عنوان یک جامعه تصور می شود، زیرا، صرف نظر از نابرابری و استثمار واقعی که ممکن است در هر یک از آنها حاکم باشد، ملت همیشه به عنوان یک رفاقت عمیق و افقی تصور می شود. در نهایت این برادری است که در طول دو قرن گذشته این امکان را برای میلیون‌ها انسان، نه آن‌قدر برای کشتن، بلکه می‌خواهند برای چنین تصورات محدودی بمیرند را  ممکن می سازد. این مرگ‌ها ناگهان ما را با مشکل اصلی ناشی از ناسیونالیسم روبه‌رو می‌کند: چه چیزی باعث می‌شود تصورات کوچک شده تاریخ اخیر (به ندرت بیش از دو قرن) چنین فداکاری‌های عظیمی را ایجاد کند؟ من معتقدم که آغاز پاسخ در ریشه های فرهنگی ناسیونالیسم نهفته است.

No comments: