با پذیرش اعلامیه جهانی حقوق بشر در سال ۱۹۴۸(یو- دی- هچ- ار) نظم جهانی
قاطعانه تفکرات قدیمی که براساس
برتری بعضی مردم از دیگران استوار بود و بر اساس نژادی حق حاکمیت داشتند را رد
کرد. این بسیار مهم است این ایده برابری انسان برای بسیاری مورد اعتراض قرار گرفته است.
https://unicode.org/udhr/d/udhr_pes_1.html
در سال ۱۹۱۹ ژابن به سازمان جهانی تازه تاسیس لیگ ملتها یک بند در مورد برابری نژادی پیشنهاد
کرد؛ این پیشنهاد به شدت توسط آمریکا ، کانادا و دیگر کشورهای غربی رد شد. در واقع مفروضات نابرابری نژادی مردمان بطور گسترده ای در سرتاسر اروپا قابل قبول بود تا اینکه در جنگ
جهانی دوم سیاست های ادم کشی متعصبانه هیتلر انها را بی ابرو ساخت.
سیستم استعماری بر اساس نابرابری نژادی
نهادینه شده بود. این مفروضات مبنای واضح سیاست های داخلی و قانون در سرتاسر قرن
۱۹م و ۲۰ بودند. به اختصار، قبل از جنگ جهانی دوم نژادپرستی در سرتاسر دنیا تا حد
زیادی تکیه گاه اجتماعی بود، از لحاظ اقتصادی حمایت می شد و از نظر فکری توجیح از
لحاظ قانونی قابل قبول بود.
اما بعد از جنگ جهانی دوم ما در دنیایی زندگی کرده ایم که ایده برابری انسانی
حدالاقل در سطح رسمی زیر سوال نمی روند و این امر باعث ایجاد یک سری از سازمانها
برای مقابله اثرات ماندگار نابرابری
نژادی، ملی، قومی و قبیله ای طراحی شده
اند.
در رابطه به ملیت و طبقات نژادی ما می
توانیم یک تسلسل از چنین جنبش هایی را
شناسی کنیم. اولین رفع استعمار در بعضی از کشورها از سال ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۶۶ بود.
بعضی از کشورها که قرارداد یو- دی-هچ- ار را امضاء کردند باور نداشتند که تایید
اصول برابری انسان ها انها را مستلزم می کند تا مستعمرات خود را رها کنند.
مرحله دوم تبعیض زدایی نژادی بود. که
تقریبا از سال ۱۹۵۵ تا سال ۱۹۶۵ توسط جنبش های مدنی امریکایی های افریکا نژاد اغاز شد تا حدی از
مبارزه استعمار زدایی الهام گرفته بود. زمانیکه امریکا قرارداد یو-دی-هچ- ار را در
سال ۱۹۴۸ امضاء کرد باور نداشت که این امر مستلزم کنار گذاشتن قوانین تبعیض می شود.
اما این موقعیت ناپایدار ماند
و کنوانسیون ۱۹۶۵ در رابطه
بین برابری و تبعیض سازمان
ملل برای از بین بردن انواع تبعیض، نژادپرستی به صراحت بیان شد.
مبارزه مدنی امریکایی های افریکا نژاد متقابا به گروهای اقلیت های ملی، قومی،
قبیله و طبات تحت ظلم طبقاتی در سرتاسر دنیا را تشویق به شرکت برای مبارزه علیه
حضور طولانی سلسه مراتب نژادی کرد. همه این جنبش ها عمیقا توسط ایده های حقوق مدنی
لیبرالیسم متاثر و متعهد به دفاع از
برابری محرمین و اقلیت های تحقیر شده،
بوده اند. برای اکثر نظریه پردازان انواع حقوق مدنی و عدم تمایز که داخل یک یک مدن ملی قرار دارند و
مرزهای ملی، نژادی، قومی و قبیله را عبور می کنند
لیبرالسیم باید از انها دفاع کند .
اگر چه، در اکثر کشورها وضعیت اقلیت
هایی که نیاز به حمایت دارند از کشورهای
اروپایی و امریکایی مختلف هستند و همچنین انواع حقوق سیاسی که انها به ان نیاز
دارند.. بسیاری ازبلوچ به طور ارادی در فرهنگ فارس ذوب شده و زبان
انها گرفته شده و از حکومت
خودمختار محروم شده اند. بلوچ ها در ایران با (به اصطلاح) هم وطنان فارس خود
رودررو هستند.
اغلب فرهنگ بلوچ با حمایت مشتاقانه جمعیت اکثریت (فارس) و حکومت به فرهنگ عقب
مانده و پست محکوم شده و حقوق مدنی بلوچ
به دلیل به اصطلاح عقب ماندگی انها سلب شده است. بلوچ ها در ایران به
حمایت اکثریت نیاز دارند. اما نحوه ای که این حمایت بخود می گیرد صرفا ضد
تبعیض و شهروند غیر متمایز نیست، بلکه حقوق بلوچ متفاوت است و ان تعیین سرنوشت
بیرونی است.
تعداد کمی از کشورهایی که یو-دی هچ-ار
را امضا کردند انتظارنداشتند که قبول اصل برابری مردمان مستلزم پذیرش هنجارهای چند
ملیتی و حقوق اقلیت ها بود. اما این
موقعیت پایدار نماند. پیوند بین برابری و چند ملیت در اعلامیه ۱۹۹۲ سازمان ملل در
مورد افراد متعلق به ملت، اقلیت، مذهب و زبان به صراحت بیان شده است.
در تمام مراحل مبارزات ، استعما زدایی، تبعیض زدایی و سلسه مراحل نژادی، انچه
مهم است تغییر قوانین بین المللی نیست. قوانین بین بین المللی اثرات خیلی کمی روی
زندگی روزمره مردم داشته اند. تغییرات واقعی در اگاهی مردمان بوده است.
ملل تحت اشغال ایران که از نظر تاریخی زیر سلطه ایران بوده اند خواهان برابری
هستند و این برابری را بعنوان یک حق مطالبه می کنند. بلوچ تحت یوغ فارس در ایران
سزاور برابری است و امروز مستحق این برابری است و ان را برای امروز می خواهد و
برای یک وقت نامعلومی در اینده منتظر
نخواهد ماند.
بعضی از بلوچ های طرفدار رضا پهلوی و اقتداگرایان مظالبات خود را از طریق حقوق
بشر و برابری انسانی مطالبه نمی کنند بلکه به سخاوت حاکمان اینده به عنوان خیرات
در ازای وفاداری و خدمات گذشته توجیح می کنند.
No comments:
Post a Comment