Tuesday, August 30, 2022

اپوزیشین ملی

  

 

 

اپوزیشین ملی                                               

 

( الف) نکات کلی                                                                                               رشد قدرت شاه( نظام سلطنتی) در اوایل اروپای مدرن چهار جنبه مرتبط به هم را نشان داد:                                                                                                                                ۱-تمرکز قدرت. همانطور که  کشور منابع بیشتر از رعیت، به اشکالی مانند افزایش    مالیات، سربازان وظیفه و اختیارات قانونی دریافت می کرد، همچنین از اهمیت نهادهای محلی و ایالت ها  ،مکان هایی، که قبلا تصمیمات در آن اتخاذ و اجرا می شد، کاسته شد.

۲-تعاونگریان(افرادی که در مستعمره ها با استثمارگران همکاری کنند) برای پیوند منافع گروهای مهم  و انجام خدمات لازم  کشور به همکاری تعداد زیادی نیاز بود. در غیاب تکنولوژی مدرن ارتباطات،  پردازش اطلاعات اجباری  و افزایش قدرت  کشور نیاز به بوروکرات های  بیشتری بود.

 مداخلات قانونی مستلزم وکلای بیشتری در خدمت کشور بود. اختیارات جدید مالیات به معنای جمع آوری مالیات بیشتر بود. گسترش نیروهای مسلح نیازمند مردان و افسران بیشترو پشتیبانی خدمات دقیق تر برای تهیه سلاح، قلعه، غذا، پوشاک، کشتی وغیره بود. همه این وظایف جدید باید دقیق تر و گسترده تر توسط مدیران  نظارت می شدند.

 با این حال، با گروه ها و نهادهای کاملاً جدید نمی توانستند همه این وظایف را انجام دهند. برای تحمیل و جمع آوری مالیات های جدید به طور مؤثر، باید اعتماد منافع محلی و مجالس ایالتی را به دست می آوردند. اختیارات رسمی اغلب برای افزایش درآمد یا به  دلیل  این که تلاش‌های قبلی برای اجرای مستقیم آنها ناکارآمد بود،ه فروخته می‌شد. به این ترتیب، کشور توسط یک شبکه پیچیده و ناهمگون از همکاران عملا متشابه در حال رشد که در نهادهای مختلف مستقر بودند مورد حمایت قرار گرفت. گروه های مختلف برای افزایش حمایت در اختیار کشور با یکدیگر رقابت کردند. خود این حمایت  شکل عمده ای از قدرت  کشور بود که مانع  قطع ارتباط منافع قدرتمندان از سلطنت می شد. کشور در بوروکراسی عمومی مجسم نمی شد وبرای حفظ خود نمی توانست از اخلاق خدمات عمومی استفاده کند. اما در عین حال، این رقابت می توانست از کنترل خارج شود. درگیری می توانست اشکال مختلفی داشته باشد: مانند، رقابت جناحی،  ‌گروهای بیرونی علیه  گروهای درونی، و تضاد بین انواع مختلف همکاران  (مثل افسران پولی و و غیر پولی یا مأموران مؤسسات سلطنتی و سایر مؤسسات. پیچیدگی دیگر این بود که این ساختار جدید تعاونگرایان باید بر اساس سیستم‌های به شدت ریشه‌دار صاحب امتیازات محلی و اجتماعی که قبلاً حاکمیت کشور را محدود و تعریف می‌کرند، بنا می‌شد. همه اینها شناسایی ویژگی های نهادی مرکزی رژیم کشور های باستان را بسیار دشوار می کند. همانطوری که خواهم گفت، این خود پیامدهای مهمی برای توسل مخالفان سیاسی به مفهوم ملت دارد..

۳- تصویر از یک کشور. همانطور که کشور بیشتر و بیشتر در امور اتباع خود مداخله  می کرد، به طور متناقضی، از آنها جداتر به نظر می رسید. به طور دقیق تر، ماهیت جدایی آن تغییر کرد. تقریبا، کشور کمتر و کمتر دنیایی دوردست بود که ارتباط چندانی با آنهایی که تحت سلطه بودند، نداشت. در واقع، کنترل آن نزدیک تر و نزدیک ترشد. اما این حضور چشمگیر چیزی بسیار فراتر از اتباع کشور ظاهر شد. به نظر می رسید که کشور نیاز به یک حیات خاص خود را دارد. فاصله افقی اتباع  با کشور به طور فزاینده ای با فاصله عمودی جایگزین شد. سلطنت به سطحی جدید و باشکوه تر ارتقاء یافت. ادعای حاکمیت مطلق، شکاف غیرقابل عبوری را بین یک آژانس که ادعا می کرد  و هر چیز دیگری که هدف ادعا ‌بود، ایجاد کرد. این ادعا منجر به دیدگاه کشور، یا بهتر  بگوییم  سلطنت شد که به عنوان یک مقام عمومی  برای برخی از اصول کلی یا منافعی فراتر از منافع بی شمار خصوصی که جامعه را تشکیل می دادند، ایستاد. جدایی آشکار کشور از جامعه سپس این مشکل را مطرح کرد که چگونه آنها با یکدیگر متصل بودند. در تلاش برای پاسخ به این مشکل، ایده ملت اهمیت خاصی پیدا کرد.

۴- رقابت بین المللی. رشد قدرت کشور در چارچوب اقتصاد بین‌المللی به‌طور فزاینده‌ای رخ داد و تضاد بین کشورهایی که هیچ‌کدام  کاملا مسلط نبوند، شکل گرفت. هر  کشور با افزایش قدرت نظامی خود و تلاش برای تعریف برخی مناطق سیاسی و اقتصادی به عنوان تنها مالکیت یگانه ان مناطق، به تهدیدات سایر کشورها پاسخ داد. این روند رو به افزایش بود و مثل یک  مسابقه تسلیحاتی رخ داد. درگیری شدید بین تعدادی از کشور ها که بسیاربا یکدیگر شباهت داشتند به نظر می رسید که به طور فزاینده ای هم از جامعه بخصوص ماتحت خود و هم از مجموعه گسترده تر روابط اقتصادی فراتر که شامل تنش دائمی بین ایده کشور به عنوان منبع قدرت مطلق و واقعیت کشور به عنوان چیزی از پایین و فراتر محدود شده، جدا بود.

پاسخ به تهدیدات سایر کشورها محدودیت هایی داشت و متنوع بود. انگلستان با حفاظت از دریا، کمتر از کشورهای قاره ای(اروپا) نیاز به نیروهای زمینی بزرگ  داشت. برخی از کشورهای کوچک توانستند با مهارت دیپلماسی ، سرمایه تجاری یا شانس، بین قدرت های بزرگ مذاکره کنند. دیگران، چه بزرگ و چه کوچک، نتوانستند این کار را انجام دهند و همچنین نتوانستند پاسخ نظامی کافی بدهند.

طبیعتاً گسترش نظامی وابستگی نزدیکی با سه جنبه دیگر رشد قدرت کشور داشت. جنگ‌ها به‌طور فزاینده‌ای پرهزینه بودند و جستجوی برای منابع جدید درآمد و نیروی انسانی را بر شاه تحمیل کردند. به این ترتیب آنها توانستند تأثیر بسیار بیشتری نسبت به انچه که قبلا معمول بود بر توده مردم داشته باشند. این می توانست هویت سیاسی را به نفع یا علیه کشورتشدید کند.

این یک توصیف نسبتاً انتزاعی  رشد قدرت کشور در اروپای مدرن اولیه است. در این مرحله نمی خواهم به توسعه احتمالی رشد آن بپردازم. در عوض، می خواهم پیامدهای سیاسی این تغییرات ، به ویژه ظهور مخالفان ملی را بررسی کنم.

 در ابتدا، سلطنت قادر به رشد قدرت خود بود. اما با افزایش تعداد و تنوع دست اندرکاران سیاست، دامنه درگیری های سیاسی و دشواری های مدیریتی آن نیز افزایش یافت. پرهیز از درگیری  یا  جلوگیری از اینکه سلطنت با گروه های خاصی  یا نهادهایی شناخته شود به طور فزاینده ای برای سلطنت دشوار شد. با توجه به تصویر جدید این که شاه در خدمت منافع عمومی بود، تاسف بار بود. این می توانست  گروه های مخالف را که در حال تبدیل شدن به چیزی فراتر از گروه های جناحی کوچک بودند، وادار کند تا به دنبال  جایگزینی اصول کلی باشند که با آن مخالفت خود را با سلطنت توجیه کنند.

 ما قبلاً نقشی را که دین می توانست در این امر ایفا کند، مشاهده کرده ایم. ایده ملت گزینه دیگری را ارائه داد. خود موفقیت متمرکز کردن سلطنت در درگیری با سایر سلطنت‌ها، حس کثرت گرایی  برای وحدت جوامع  خاص خودش اما متفاوت از سایرین  را تشویق کرده بودند. این ایده می توانست سبب رهایی  زیردستان از اصول سلطنت باشد. اپوزیسیون سیاسی که ادعای نمایندگی از منافع ملت را داشت می‌توانست اصرار کند که این منافع برای کارکنان سیاست‌ها و ساختار  کشور پیامدهایی داشت. ایده ملت چارچوبی کلی را ارائه می داد که در آن منافع گوناگونی می توانست جای گیرد. می توانست از آن برای بیان این نکته استفاده کرد که هدف عمومی کشور بیان و دفاع از هویت و منافع ملت بود. به این ترتیب جامعه به عنوان یک خوشه چندپاره از منافع خصوصی تلقی نمی شد که توسط شاه(کشور) از بالا متحد  نگه داشته می شد، بلکه بیشتر به عنوان یک واحد تلقی می شد که ماهیت آن در مفهوم ملت بیان می شد که سپس ملت باید کشور را شکل می داد.

در ابتدا، زبان سیاسی که واژه ملت را به این شیوه به کار برد، همچنان با دغدغه های سنتی تر در مورد مذهب و اقتدار مشروع آغشته بود. ایده ملی لزوماً متضمن حمله به سلطنت نبود. هنگامی که اپوزیسیون ملی خود را مخالف سلطنت می‌دانست، اغلب در ایجاد یک اصل جایگزین حکومتی که مناسب‌تر با نیازهای ملت بود با مشکل زیادی مواجه می‌شد. حتی در رادیکال‌ترین شکل‌های خود، فراخوان ملت علیه سلطنت به ناسیونالیسم تبدیل نشد. هر چند که، زمینه را برای ناسیونالیسم آماده کرد.

ترجمه مهراب سرجوئی

No comments: